نوع ديگر مبارزه فرهنگي
  از :  لاله  امبلي   از : لاله امبلي

سوررئاليسم ادبي   و  انتقاد استالينيستي .

 

سوررئاليسم . Surrealism

كلمات  و  تركيبات  مزاحم !

 

   دانشنامه نويسان دانشگاهي قرن بيست درغرب ، مكتب يا سبك سوررئاليسم را، جنبشي مدرن،آوانگارد و ضد بورژوازي تعريف نمودند. با اين وجود ،آن تعريف نتوانست مانع شود تا رفقاي استالينيستي سابق! تعريف نابودكننده اي از سوررئاليسم بدهند. آنها آنرا جرياني ذهني،ارتجاعي، ايده آليستي و بورژوايي ناميدند كه درتضاد آگاهانه با واقعيات منطقي و ديالكتيكي قرار دارد؛ يعني نوع انحرافي فرماليسم كه يك شاخه هنري ارتجاعي غيررئاليستي اواخر بورژوازي است و عكس العملي شديدا بدبينانه و ناميد ، كه درمقابل بيگانگي انسان در مقابل جهان سرمايه ، و با شعار “آزادي براي هنر“، وسيله ايدئولوژي بورژوايي در ماشين تبليغات و دستگاه مغزشويي فرهنگي كاپيتالسيم شده بود ، و با ابزاري ميخواهد تمام ارزشهاي : اخلاقي، زيباشناسي، و حقيقت جويي انسانيت را نابودنمايد. آنها ريشه جهانبيني سوررئاليسم را در : فلسفه ذهني كانت ، خردگريزي شوپنهاور، فلسفه ايده آليستي ياسپرس، سود گرايي و عمل پرستي ويليام جيمز ، اخلاق نيهليستي نيچه ، و تئوري احساسي و ذهني فرويد مي ديدند !، كه با كمك وسايل و روشهاي خردگريز و غير واقعگرايانه ،اجبارا به فرم غيراستتيك ميرسد. و چون با تفسير غلط تئوريهاي فرويد انگيزههاي رفتار انساني را تا حد غرايز ابتدايي و حيواني پايين مي آورد ، به نفي هرگونه عناصر اخلاقي، استتيك و عدالت در رابطه افراد، موجب نابودي تصور مقوله انسانيت ميشود.

   سوررئاليسم به زبان لاتين و فرانسوي، “وراي واقعگرايي“ يا “ ماوراي رئاليسم“ تعريف شده كه بين دوجنگ جهاني در اروپا، مخصوصا در فرانسه شكوفا گرديد. نخستين بار نويسنده اي بنام( گ. آپوليناير) در سال 1917 اثري از خودرا (درام سوررئاليستي )  ناميد. گرچه در اوايل، فضاي ادبي آنزمان، سوررئاليستها را گروهي جوان “ادا و اطواري“ بشمار مي آوردند. طبق نظر جامعه شناسان ، سوررئاليسم از ادبيات گذشته مخصوصا از : عرفان دوره باروك ، رمانتيك آلمان : و خلسه،نشئگي و سرمستي در ادبيات شرق، تغذيه نموده است . مهمترين نمايندگان و نظريه پردازان آن، بعدها : برتون ، آراگون ، و پاول الوار، گرديدند. وآن از : سمبوليسم، اكسپرسيونيسم. فوتوريسم ، و دادائيسم ، تعثير گرفته است . برتون كوشيد با دو اثر خود در سالهاي 1924 و 1930 در دو كتاب (مانيفست سوررئاليسم) براي آن زمينه اي تئوريك بيابد. سوررئاليسم بعدها در كشورهاي : بلژيك. اسپانيا، پرتقال. روماني. چكسلواكي، و آمريكا، هواداراني يافت.و در آثار نويسندگاني مانند : برشت، دوبلين، كافكا، هسه ، سلان، ميتوان عناصر سوررئاليستي يافت . اين جريان روي رمان مدرن ، تئاتر آبزورد، ادبيات پست مدرن ، و كولاژ، مونتاژ ويدئويي زمان حال اثر گذاشته است.

كتاب (ناديا) ، اثر ديگر برتون در سال 1928  در سبك اين جريان يا مكتب، نوشته شده است . جريان سوررئاليسم خارج از اروپا، در : پرو، ژاپن ، كانادا نيز هواداراني يافت. سال 1925 را اوج سوررئاليسم ميدانند، ولي درسال 1928 بدليل موضع گيريهاي مختلف از حزب كمونيست فرانسه، بين آنان اختلاف افتاد و در سال 1940 بدليل اتحاد براي مقاومت ضدفاشيسم، آنان دوباره با هم متحد شدند.  در سال 1985، مجموعه اشعار سوررئاليستي از 166 شاعر ؛ از 35 كشور جهان، منتشر شد.

      گروهي از مورخين ادبيات، امروزه شك در برابر جامعه بورژوازي، كه نتيجه يك انتقاد راديكال به موسسات فرهنگي و اجتماعي سرمايه داري، و نشانه هاي بيگانگي در تمدن مدرن و، شيئي شدن خردگرايي انسان، را دليل رشد سوررئاليسم ميدانند.

   استتيك سوررئاليستي، خودرا موظف به بازگشت از استتيك سنتي بورژوازي بحساب مي آورد و مخالف هرگونه نمايش و توصيف رئاليستي، حتا در رمان است . گرچه نشانه هاي زوال سوررئاليسم با نزديك شدن به حزب كمونيست در سال 1928 آغاز شد ولي موضع گيري در برابر ماركسيسم و پرسش؛ تا چه حد از انقلاب سياسي، بايد از ادعا و حق مطلق استتيك، حمايت كند، موجب شد كه آراگون و الوار، براي حزب كمونيست موضع بگيرند و برتون براي ممانعت از پاشيده گي سازماني سوررئاليستها، موضعي ميانه و بي طرف اتخازكند. شعار: انقلاب استتيك- يا دخالتت در فعاليتهاي سياسي، موجب بحراني جديد در ميان نمايندگان سوررئاليستي غرب گرديد. امروزه اهميت سوررئاليسم محدود به هنر آوانگارد و استتيك مي باشد.

        سرانجام بعد از مرگ برتون در سال 1966، شخصي بنام شوستر در سال 1969 انحلال سازماني سوررئاليسم را اعلان نمود. گرچه امروزه سوررئاليسم از نظر تشكيلاتي وجود ندارد . ولي روي هنر آوانگارد بي تعثير نيست . اين جريان بعدازجنگ جهاني دوم در كشورهايي مانند : آلمان غربي، فرانسه، آمريكا . مكتب وين، و روي “رئاليسم خيالي“ به زندگي خود ادامه داد و روي غالب زمينه هاي هنر آوانگارد قابل مشاهده ميباشد . گهواره زايش جريان نخله هاي سوررئاليسي، پاريس ميانه قرن 19، يعني مركز مدرنيته و مكان آزمايشات ادبي و ارزشگذاري، در اروپاي آنزمان بود.

   سوررئاليستها به نفي هرگونه مرز مشخص ميان خيال و واقعيت مي پردازند. و با كمك احساسات رواني، ضمير ناخودآگاه، خيال، رويا. تداعي، نشئه گي- و بدون دخالت مستقيم نظم دار عقل، تجربه، منطق . و ديالكتيك، دست به خلاقيت در هنر و ادبيات ميزدند. براي آنان، عناصر اصلي برخورد خلاق با واقعيات، : خيال، رويا، تصوير ، و تصور، است . و ميگفتند كه پروسه نويسنده گي بايد : اتوماتيك ، خودكار، غيرارادي ، و ناخودآگاه باشد !. مثال آنان در اين مورد، زنجير تصاوير اشعار پاول الوار است . آنان به رد هرگونه طرح منطقي،گرامر، و عقلگرايي بوژروايي در هنر پرداختند.،چون اساس خلاقيت روي قواي حسي  و خيالي است . جهان خيال و ضمير ناخودآگاه، خواب و رويا، در هنر و ادبيات سوررئاليستي نقش مهمي داشت. تنوع و چند بعدي بودن هنر مدرن، ماوراي اجبارهاي اجتماعي، خواهان امكان : كولاژ، مونتاژ، نقل قول، شوك ، عكس العمل و يادآوري غيرمنتظره، براي آفرينش استتيك سوررئاليستي شد.

 


November 19th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان